

با دوستی صحبت می کردم مثالی زدم که می خواهم آن را با شما باز گویم. در هر جامعه ای مجموعه ای از سرمایه های مادی وجود دارد اعم از نقدی یا غیر نقدی یا به قولی دیگر منقول و غیرمنقول. حدس بیشتر ما هم این است که این بهره مندیها در کشور ما عمدتا در دست کسانی غیر از فرهیختگان جامعه است. منظورم از فرهیختگان، نویسندگان، شاعران، هنرمندان، اساتید و به طور کلی اهالی علم و فرهنگ است. حتی مساله سر میزان بهره مندی هم نیست بسیاری از اینان حتی برای تامین معاش ماهانه خود نیز با مشکل مواجهند. آیا شما هم مثل من بر این باورید که اگر سرمایه های نقدی و غیرنقدی جامعه در دست اینان بود جامعه ی ما اوضاعی به مراتب بهتر داشت؟
چه کنیم که نقاط تجمع سرمایه های مادی نقدی و غیرنقدی به این سمت متمایل شوند؟ شما چه راه حلهایی دارید؟ آیا اساسا هیچ وقت به این موضوع فکر کرده اید؟
من که به هیچ وجه سودای این را ندارم که در یک انقلاب اقتصادی و نگرشی انقلابی با توسل به زور اموال آن پولدارها را بگیریم و به این اقشار بدهیم. بعید می دانم که نه شما و نه خود این فرهیختگان هم به چنین کاری راضی باشید. پس راه حل چیست؟ چه کنیم که بازتوزیعی در ثروت صورت بگیرد که این بار در گردش مالی جامعه غبار ثروت بر جامه ی این قشر بیش از پیش بنشیند؟
برای جذب ثروت باید نخست محصولی داشت یا محصولی را دست به دست کرد یا خدمتی ارایه کرد یا خدمتی را برای دیگری واسطه گری کرد. محصول باید در درجه اول خریدار (مشتری) داشته باشد. این محصول می تواند یک ایده باشد یا فکر یا محصولی و یا خدمتی نهایی شده. و مورد نیاز یا خواسته ی مشتری باشد.
به خوبی اطلاع رسانی شده باشد و نیز مشتری راهی به جز خرید و پرداخت پول برای تامین خواسته خود نداشته باشد.
حال در این چرخه کدام شرط وجود ندارد که باعث می شود بخشی از گرد ثروت بر پیراهن فرهیختگان ننشیند؟ محصولی قابل ارایه ندارند یا دارند و جامعه اطلاعی از آن ندارد یا جامعه نیازی به آن محصول ندارد یا عده ای که خود فرهیخته نیستند به ثمن بخس می خرند و گزاف می فروشند؟ یا جامعه محصول را نیاز دارد، تهیه هم می کند اما بابت آن پولی حاضر نیست به تولیدکننده اش بپردازد یا حاضر است اما راههای پرداخت مسدود است؛ مثلا تولید کننده جلای وطن کرده است، تحت کنترل است، حسابش مسدود است، یا این که اصلا جامعه دوست ندارد به این گونه محصولات پول بپردازد یا تولیدکننده حاضر نیست بابت آن پول بگیرد؛ مثلا تصور این که بدون پول ساندویچ بخوریم محال است، اما تصور این که کاریکاتوری را ببینیم اما بابت آن پولی ندهیم محال نیست، خواندن و داشتن مقاله ای که ساعتها وقت صرف تولید آن شده است بدون پول امری عادی است اما خورش قیمه سه هزار تومانی رو بدون پرداخت پول محال است بتوان خورد و ...
آیا می توان امید داشت جمعی تشکیل شود که برای خواندن تحلیل، دیدن کاریکاتور، شنیدن یک قطعه موسیقی، خواندن یک شعر هزینه های آن را به نحوی بپردازند که واقعا بخش اعظم آن به دست تهیه کننده ی اثر برود؟
چه کنیم که نقاط تجمع سرمایه های مادی نقدی و غیرنقدی به این سمت متمایل شوند؟ شما چه راه حلهایی دارید؟ آیا اساسا هیچ وقت به این موضوع فکر کرده اید؟
من که به هیچ وجه سودای این را ندارم که در یک انقلاب اقتصادی و نگرشی انقلابی با توسل به زور اموال آن پولدارها را بگیریم و به این اقشار بدهیم. بعید می دانم که نه شما و نه خود این فرهیختگان هم به چنین کاری راضی باشید. پس راه حل چیست؟ چه کنیم که بازتوزیعی در ثروت صورت بگیرد که این بار در گردش مالی جامعه غبار ثروت بر جامه ی این قشر بیش از پیش بنشیند؟
برای جذب ثروت باید نخست محصولی داشت یا محصولی را دست به دست کرد یا خدمتی ارایه کرد یا خدمتی را برای دیگری واسطه گری کرد. محصول باید در درجه اول خریدار (مشتری) داشته باشد. این محصول می تواند یک ایده باشد یا فکر یا محصولی و یا خدمتی نهایی شده. و مورد نیاز یا خواسته ی مشتری باشد.
به خوبی اطلاع رسانی شده باشد و نیز مشتری راهی به جز خرید و پرداخت پول برای تامین خواسته خود نداشته باشد.
حال در این چرخه کدام شرط وجود ندارد که باعث می شود بخشی از گرد ثروت بر پیراهن فرهیختگان ننشیند؟ محصولی قابل ارایه ندارند یا دارند و جامعه اطلاعی از آن ندارد یا جامعه نیازی به آن محصول ندارد یا عده ای که خود فرهیخته نیستند به ثمن بخس می خرند و گزاف می فروشند؟ یا جامعه محصول را نیاز دارد، تهیه هم می کند اما بابت آن پولی حاضر نیست به تولیدکننده اش بپردازد یا حاضر است اما راههای پرداخت مسدود است؛ مثلا تولید کننده جلای وطن کرده است، تحت کنترل است، حسابش مسدود است، یا این که اصلا جامعه دوست ندارد به این گونه محصولات پول بپردازد یا تولیدکننده حاضر نیست بابت آن پول بگیرد؛ مثلا تصور این که بدون پول ساندویچ بخوریم محال است، اما تصور این که کاریکاتوری را ببینیم اما بابت آن پولی ندهیم محال نیست، خواندن و داشتن مقاله ای که ساعتها وقت صرف تولید آن شده است بدون پول امری عادی است اما خورش قیمه سه هزار تومانی رو بدون پرداخت پول محال است بتوان خورد و ...
آیا می توان امید داشت جمعی تشکیل شود که برای خواندن تحلیل، دیدن کاریکاتور، شنیدن یک قطعه موسیقی، خواندن یک شعر هزینه های آن را به نحوی بپردازند که واقعا بخش اعظم آن به دست تهیه کننده ی اثر برود؟
1 نظرات:
شاعری که هیچ، دیگر خیاطی نیز به اندازه ساندویچ فروشی تولید ثروت نمی کند. بسیاری از مردم سرزمین ما تنها به قدری پول برایشان مانده که نانی بخورند. ....
Post a Comment