زیست در آمریکا یا یک کشور اروپایی برای چه کسانی خوب است؟


اول دانشمندان و علاقمندان به علم که کشفیات و تحقیقات علمی مباهی و مبتهجشان می کند. من نام آنها را صاحبان دید لوله تفنگی گذاشته ام که دنیا را از لابلای متون مقالات عمیق علمی به ویژه در حیطه علوم پایه می بینند.
دوم کسانی که به دنبال زندگی شخصی مرفه و بی دغدغه ای هستند برای این که از زندگی بهتری نسبت به کشور مادر برخوردار شوند اقدام به مهاجرت می کنند. با توجه به این که بسیاری از کسانی که اقدام به مهاجرت می کنند از لحاظ سطح سواد و هوش و پایگاه اجتماعی اقتصادی در وضعیت مناسبی به سر می برند و با توجه به این که عموما در کشور مادر بی توجهی عمده ای به این قشر از افراد می شود در کشور دیگر شأن اجتماعی و شغلی اشان رعایت شده و از لحاظ اقتصادی نیز در وضعیت نسبتا خوبی قرار می گیرند.
سوم گروهی که با فرهنگ عمومی جامعه ی ایران یا فرهنگ حکومتی آن خود را ناسازگار می یابند و ترجیح می دهند در جامعه ای زندگی کنند که حس می کنند تطابق بیشتری با روحیات و افکار و باورهای آنها داشته باشد، از آزادی اجتماعی برخوردار باشند و بتوانند آن گونه که دوست دارند در جامعه بپوشند و حشر و نشر داشته باشند.
چهارم گروهی که از لحاظ سیاسی تفاوت عمده ای با حکومت دارند و فشار سیاسی را نمی پذیرند و یا امنیتشان دچار مساله شده است و این مساله به ویژه پس از انتخابات 22 خرداد عده ی بیشتری را در برگرفته است.

در واقعیت مجموعه ای از هر کدام از حالات فوق در یک فرد ممکن است وجود داشته باشد و هیچ کدام از این چهار حالت به طور خالص وجود نخواهد داشت.
البته از بین همه ی اینها کسانی هم هستند که علی رغم ناملایمتی های بسیار، برای تاثیر بر جامعه ی ایران در وطن مانده اند. اینها همانها هستند که امید به تغییر و بهبودی را هنوز حفظ کرده اند. در واقع تعادلی بین تحمل فرد و امیدش برای تغییر و تاثیر و فشاری که وارد می شود وجود دارد که بسته به این که کدام طرف این معادله سه متغیره وزن بالاتری داشته باشد فرد را ناگزیر به انتخاب بین ماندن یا رفتن می کند. هر چند عمده ی آنها که بار سفر بر می بندند و جلای وطن می کنند تا به اندازه ی زیادی از تحول مثبت و تغییرات در جامعه ی مادر ناامید شده اند.
Stumble
Delicious
Technorati
Twitter
Facebook
Yahoo
Reddit
Feed

3 نظرات:

ساقی said...

بین اونایی که می رن، هستن خیلیا که امید دارن به تغییر، اما احساس می کنن اینجا نبودنشون در تحقق این امید موثرتره.
یعنی در واقع می رن که باشن. نه؟

محمد رضا نوروزي said...

سلام به دوست ناديده...
من ماندن را انتخاب كردم...با آنكه ساندويچي محلمان بيشتر از من كه هيچ بيشتر از كل خانواده ام درآمد دارد...با مدل كشور داريمان هم اصلا كنارنمي آيم...اما هنوز و هنوز اميدوارم كه بشود تغيير داد و به تغييرات دامنه دار بلند مدت اعتقاد دارم...من در سطوح و شيوه هاي گوناگون معلم هستم....پر از شادي و زيبايي باشيد...منتظر خواندن نوشته هايت هستم.

هانیه said...

هرچند از مطالب تون خوشم اومد اما باید بگم که من به خاطر وابستگی شدیدی که به خانواده ام پس از یک ماجرای غمبار داشتم، دیگه نمیتونم ازشون جدا بشم و این واقعا برای من سخته

Post a Comment